فریدون و فرخ

ساخت وبلاگ
همه می پرسندچیست در زمزمه مبهم آبچیست در همهمه دلکش برگچیست در بازی آن ابر سپیدروی این آبی آرام بلندکه ترا می برداین گونه به ژرفای خیالچیست در خلوت خاموش کبوترهاچیست در کوشش بی حاصل موجچیست در خنده جامکه تو چندین ساعتمات و مبهوت به آن می نگرینه به ابرنه به آبنه به برگنه به این آبی آرام بلندنه به این خلوت خاموش کبوترهانه به این آتش سوزنده کهلغزیده به جاممن به این جمله نمی اندیشممن مناجات درختان را هنگام سحررقص عطر گل یخ را با بادنفس پاک شقایق را در سینه کوهصحبت چلچله ها را با صبحبغض پاینده هستی را در گندم زارگردش رنگ و طراوت را در گونه گلهمه را می شنوممی بینممن به این جمله نمی اندیشمبه تو می اندیشمای سراپا همه خوبیتک و تنها به تو می اندیشمهمه وقتهمه جامن به هر حال که باشم به تو میاندیشمتو بدان این را تنها تو بدانتو بیاتو بمان با من تنها تو بمانجای مهتاب به تاریکی شبها تو بتابمن فدای تو به جای همه گلهاتو بخنداینک این من که به پای تو درافتاده ام بازریسمانی کن از آن موی درازتو بگیرتو ببندتو بخواهپاسخ چلچله ها را تو بگوقصه ابر هوا را تو بخوانتو بمان با من تنها تو بماندر دل ساغر هستی تو بجوشمن همین یک نفس از جرعه جانم باقی استآخرین جرعه این جام تهی را تو بنوشفریدون مشیری فریدون و فرخ...
ما را در سایت فریدون و فرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6zehnenaghesb بازدید : 93 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 12:11

واژگان در نفس گرم تو جان می گیردنور در چشم شبت تاب و توان می گیردجان به لب آمده از تشنگی فرغت یارخانه ماهرخ از ماه نشان می گیردآفتاب ارچه زده نور به هر جای زمینسایه و خرمی از سرو قدان می گیردباده در چشم خمار تو بجوش آمده استلیک شیرینی اش از سرخ لبان می گیردماه در زلف سیاه تو به شب آویزدنور مهتاب از آن ماهرخان می گیردسبزی و سرخی باغ عدن از گام تو بودورنه در فصل حَمَل بوی خزان می گیردبعد آوارگی و دوری و سرگردانیعقل در حیرت تو کون و مکان میگیرددر ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زدعشق در راه عدم وقت و زمان می گیردرود خون بود بهای ظفر شاه و امیرشعر نغز من از عشق تو جهان می گیردعشقت ای هم‌نفس آینه و باد صباگر فتد در دل من تاج کیان می گیرد فریدون و فرخ...
ما را در سایت فریدون و فرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6zehnenaghesb بازدید : 182 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 12:11

معمولاً شجاعت را در برابر ترس بکار می گیرند.

کسانی که در برابر ترس خویش پیروز شوند شجاع هستند. اما ترسی وجود دارد که فقط خودت از آن خبر داری. نوعی ترس درونی. حالا باید بر آن پیروز شوی. من دوست دارم بر ترس هایم پیروز شوم. بر همان ترس هایی که سال ها مانند سایه مرا دنبال کرده اند و همچون رنجیز به پاهایم چسبیده اند.

اولین گام شجاعت راستی است.

فریدون و فرخ...
ما را در سایت فریدون و فرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6zehnenaghesb بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 12:11